ـعشقـ منـ ...

ـعشقـ منـ ...

سلام!
خوش آمدید!
من چیزی نیستم که در مورد خودم بگم!!!
هر چی که هستم از خدا دارم! :)

.............................................................
عاغا
جون من نظر بزارین!!!!!


۱۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰


  • ۰
  • ۰


 

برای مشاهده ی شعر کامل " مه پاره " از پرواز همای بر روی ادامه مطلب کلیک کنید .

 

  • ۰
  • ۰


 

برای مشاهده ی کامل شعر بر روی " ادامه مطلب " کلیک کنید



  • ۰
  • ۰


برای مشاهده ی کامل شعر بر روی " ادامه مطلب " کلیک کنید

 

  • ۱
  • ۰


  • ۱
  • ۰

رفتی که من از غصه بمیرم،به جهنم
یا روز و شب آرام نگیرم،به جهــــنم

بی بال و پرم،رفتن تو فاجعه ساز است
هر چند به دام تو اسیرم،به جهنــــــــم

گفتی که مقصرمن ِ بی حوصله هستم
بگذار همین را بپذیرم،به جهــــــــــنم

رفتی و مهــــــم نیست برایم که بگویند
معشوقه ی یک پستِ حقیرم،به جهـــنم

امسال، ولنتاین، بدون ِ تو ،چه بـــــهتر
پیراهن ِ زر دوزِ حریرم به جهـــــــنم

کم کم دل ِ من از تب و تاب تو می افتد
یادآوری ِ دیر به دیرم به جهنــــــــــــم

ای کاش که تصمیم به برگشت نگیری
حتی اگر از غصه بمیرم،به جهنـــــــم




همه چی به جهنم...

  • ۱
  • ۰

لذت داشتن تو

مثل لذت گرفتن ماه است

در مشت

مثل له کردن و مچاله کردن ماه.

طوری که

همه ی نورهایش

از لابه لای انگشتهایت بریزد پایین...
شر شر...

لذت داشتن تو

مثل در آغوش گرفتن خورشید است.

گرم و سوزان.

طوری که

بدنت سرخ سرخ شود

از حرارتش....

مثل بوسیدن آب است.

هر چه بیشتر می بوسی اش

عمیق تر

می شود.

می خواهی

همه اش را

با لبهایت بگیری

اما همه اش لابه لای وجودت گم می شود

لذت داشتن تو

مثل بادی است که نمی دانی از کدام طرف می وزد

خودت را رها می کنی در دستهایش

می بردت به مکان های ناشناخته ای که بین زمین و آسمان

معلق

هستند

نه پله ای دارد تا زمین

نه راهی به آسمان

جایی که دیوارهایش از ابر است

نرم و سفید و محو

دیوارهایی که با

مشت تو

می آمیزند...

دیوارهایی که

سرت را

در آغوش

می گیرند...

نمی شکنند...

دیوارهایی که وقتی بهشان تکیه می دهی

تو را بغل می کنند...

سنگی

نیست...




...

  • ۱
  • ۰

رد می شوم از مسیر غربال خودت



تقسیم کنی اگر به منوالِ خودت 



میترسم از اینکه سهم شیطان بشوم



من را بگذار جزء اموالِ خودت



...

  • ۱
  • ۰

تو را دوست‌ می‌دارم!

چرا که‌ تو آزادی‌ 
در پس‌ِ رنگین کمان‌ِ بی‌پرسش‌ِ سَربَند،
در سایه‌سارِ هر چه‌ نباید کرد!
در بوسه‌های‌ نخست‌ِ هر دیدار،
و آن‌ سوی‌ نگاه‌ِ عاصی‌ام‌ 
که‌ چشمان‌ بی‌قرارِ هزار پلنگ‌ِ خسته‌ 
پیش از جهیدن‌ِ واپسین‌ را 
با خود دارد !


"
یغما گلرویی

  • ۱
  • ۰

روزگارا:
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
… گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد….