ـعشقـ منـ ...

ـعشقـ منـ ...

سلام!
خوش آمدید!
من چیزی نیستم که در مورد خودم بگم!!!
هر چی که هستم از خدا دارم! :)

.............................................................
عاغا
جون من نظر بزارین!!!!!


۷ مطلب با موضوع «ماژار» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سه خرداد تولد یکی از عزیز ترین ِ اطرافیانم بود!!!
خودش میدونه چقدر دوسش دارم!!!
خیلی اذیتش کردم خدا کنه ببخشه منو!

تولدت مبارک عزیزم!   :)

  • ۰
  • ۰

من یه اشتباه کردم!
حالا نیومدم بگم که ببینید چقدر شجاعم و اعتراف کردم به اشتباهم!!!
نه اینطوری نیس! من این اشتباه رو بدون فکر کردن به سرانجامش انجام دادم ، اصلا حواسم نبود دارم چکار میکنم!!! وقتی به خودم اومدم دیدم چکارایی که نکردم!!!
دیدم تو یه درد سر حسابی افتادم...!
تنها چیزی که به ذهنم اومد این بود که به یاد خدا افتادم!!!
مثل همیشه با بی شرمی و وقاهت تمام باز ازش کمک خواستم...
اولین بارم نبود که توی سختیا یادش می افتادم ، همیشه این طوری بودم !!!
پیش خدا بد جور شرمندم ، بد جور!
...........................................
اما میخوام دیگه با خدا همراه باشم ، هر قدمم با یاد خدا باشه ، هر کارم با توکل خدا باشه ، توی همه ی کارام اثر خدا باشه!!!

به نظر شما خدا همراهی من رو می پذیره؟!

یه دوستی داشتم همیشه میگفت : " نگو تنهام ، وقتی خدا هست ینی همه ی دنیا هست " .

.

  • ۱
  • ۰

سلام و صد درود!

به نام خدا یک سوال؟!

ما چمان از نویسندگان بلاگ های معتبر کم است؟!عایا؟!
چرا ما نمیتوانیم مثل انها رسا بنویسیم و خود از نوشته ی خود لذت ببریم!
اندر این حکایت ما هم امدیم و دستی در نویسندگی بردیم!
فکر کردیم فکر کردیم فکر کردیم ....
اخرش تنها کلمه ای که به دهنمان آمد  " هیچ " بود ، هیچی نه خود هیچ بود!
اخرش هم خود نفهمیدم چه تحریر کردم! 
یکی از دوستان عزیییییز مان فرمودندی ( :D) ای دوست شما که دایره ی واژگان فوق گسترده ای دارید چرا از آن برای نوشتن استفاده نمیکنید؟!
اینجانب هم در خدمت دوست عزیز چنین فرمودم : " هیچ"!!!
خووانندگان محترم در یابند هیچ یعنی سکوت !!!
سکوت خودش دنیایی از حروف و کلمات و معانی بسیار است!!!
همان طور که دوست دوران نوجوانی ما " برنارد شو Bernard Show " برای ا گفت که :
""" سکوت؟! من باید ساعت ها سکوت خود را بشکنم تا بتوانم سکوت را برایتان توضیح دهم """
....
جدی خودم هم نفهمیدم چه گفتم!

  • ۱
  • ۰

عاشق تر از این بودم اگر
لظحه ی پرواز
در دست نجیب تو کلید قفسم بودئ
عاشق تر از این بودم اگر عطر نفسهات
در لحظه ی بی همنفسی ‚
همنفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر فاصله ها را
این آینه ی شب زده رو تکرار نمی کرد
عاشق تر از این بودم اگر هق هق ما را
این سایه ی سرمازده انکار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از آینه دزدیدی
عاشق تر از این بودم اگر در شب وحشت
مثل تپش زنجره نایاب نبودی
عاشق تر از این بودم اگر وقت عبورم
آنسوی سکوت پنجره خواب نبودی
عاشق تر از این بودی اگر ثانیه ها را
اندوه فراموشی من تار نمی کرد
عاشق تر از این بودی اگر این دل ساده
اسرار مرا پیش تو اقرار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚
همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از آینه دزدیدی

  • ۱
  • ۰

مرد غزل خون شب زده ام ‚ حنجره ام اسیره
حرف از قدیمای قصه نزن ‚ دیه خیلی دیره
همیشگی من ! ستاره ی روشن
تو این کوچه امشب تو با من بمون
صدای قدیمی ! همیشه صمیمی
تو این کوچه امش تو با من بخون
پهلوون قصه های موندگار
توی این کوچه من رو تنها نذار
بیا تا مثل قدیم ‚ با ترانه ها بریم
تو سکوت کوچه ها دوباره دم بگیریم
بیا که دلم برات تنگه هنوز
تشنه ی صدای آهنگه هنوز
ای همیشه
موندنی
ای همیشه خوندنی
مرد مرد قصه ها
ای صدای بی صدا
دلت از بغض کدوم غصه شکست ؟
که شب کوچه نشین چشمات رو بست
تو همیشه سرفرازی
غم این ترانه سازی
همیشه از تو می خونه این صدا
تو سکوت کوچه باغ قصه ها
قصه ی مرد بزرگی که سرش
خم نشد پیش
هجوم غصه ها






تقدیم به مرد قصه هام ...

  • ۱
  • ۰

آن احساس ِ عمیق ِ امان، در این پیرانهسر

که هنوز

پرواز در تداوم است

هم ازآنگونه کز آغاز:


رابطهیی معجزآیت

از یقینی که در آن آشیان گذشت

در پایان ِ این بهاران

تا گمانی که به خاطری گذرد

در آغاز ِ یکی خزان.



احمد شاملو

۱۵ خرداد ِ ۱۳۷۴

  • ۱
  • ۰

آی ! گل یخ ! آی ! گل یخ ! زمستونم بارش رو بست
طلسم زمهریر شب تنها با دست تو شکست
تو یاد دادی به این صدا که سر بده ترانه رو
تویی که زنده می کنی شعرای عاشقانه رو
از من و تو گذشت عزیز ! به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه
آی گل یخ ! با تو میشه دل به ترانه ها سپرد
با تو میشه ستاره بود همیشگی شد و نمرد
وقتی که تو کنارمی تازه من و من می بینم
آفتاب و مهتاب نمی خوام ‚
این شب رو روشن می بینم
از من و تو گذشت ‚ عزیز ! به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه
کلید نمی خوام گل یخ ! قفلا با بوسه وا میشن
وقتی که تو پیش منی گمشده ها پیدا می شن
قناری تو کنج قفس پرواز رو معنا می کنه
برای دیوار که دست ‚ پنجره رو وا
میکنه
از من و تو گذشت ‚ عزیز ! به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه