ـعشقـ منـ ...

ـعشقـ منـ ...

سلام!
خوش آمدید!
من چیزی نیستم که در مورد خودم بگم!!!
هر چی که هستم از خدا دارم! :)

.............................................................
عاغا
جون من نظر بزارین!!!!!


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حافظ» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها 
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید 
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا 
در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم 
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها 
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها...

حافظ شیرازی
  • ۰
  • ۰

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم

نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش

که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز

بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

یکی از عقل می​لافد یکی طامات می​بافد

بیا کاین داوری​ها را به پیش داور اندازیم

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

سخندانی و خوشخوانی نمی​ورزند در شیراز

بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم


حافظ شیرازی

  • ۰
  • ۰

گر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می​زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست​تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حافظ شیرازی