باد پاییز می خواند
برای برگ ها...
وقت افتادن رسیده است
...........
باحسرت نگاه می کند
به شکوفه های بهار نارنج
درخت کهنسال
..........
زندگی می کند
برای خودش
صندلی خالی
.........
سخت است
تحمل دیگری
دیوانه دیوانه را می کشد
.....
با سرخی لبان
چه کسی تطهیر می شود
سنگ سخت
آب بریز
بیشتر آب بریز
می خواهم تو را درود بفرستم
با لبانی از مرمرسپید.........
......
سید مهدی نژادهاشمی