نمی دانم چشمانت با من چه می کند!
فقط وقتی که نگاهم می کنی ، چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که حس می کنم چقدر زیباست
فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیای من است....
بگو تمام تو مال من است!
دلم می خواهد ، حسادت کنم به خودم....
هربار که به تو فکر می کنم
یکی از دکمه هایم شل می شود
انقراض آغوشم یک نسل به تاخیر می افتد
و چیزی به نبضم اضافه می شود
که در شعرهایم نمی گنجد
کافیست نام تورا بخوانم
تا ببینی
لکنت
عاشقانه تریت لهجه هاست
و چگونه لرزش لب های من دنیارا به حاشیه می برد
دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی که برای تو شعر می شوند
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینیست در من
که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید
لیلا کردبچه
منبع:http://shabsheer.mihanblog.com
تو را دوست میدارم! چرا که تو آزادی
در پسِ رنگین کمانِ بیپرسشِ سَربَند،
در سایهسارِ هر چه نباید کرد!
در بوسههای نخستِ هر دیدار،
و آن سوی نگاهِ عاصیام
که چشمان بیقرارِ هزار پلنگِ خسته
پیش از جهیدنِ واپسین را
با خود دارد !
"یغما گلرویی
دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،آدمی را همواره در پی گم شده اش،ملتهبانه به هر سو می کشاند
تو که رفتی
اما . . .آخر دنیا
همان لحظه های با تو بودن ، بود .
دوستت میدارم! چونان بلوطی که زخم یادگارِ عشقی برباد رفته را! ستارهای که شب را برای چشمک زدن! و پرندهای اسیر که پرندهی آزادی را! تا رهایی به بار بنشیند، آن سوی حیرانیِ میلههای قفس!
"یغما گلرویی"
ســـوم
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر