آرزویت را
به آبی بی پایان میسپارم
تا بر این سینه خشکسال ببارد
تا نسیم های تشنه بنوشند
تابستان
قطره ای از رویایت برمیدارد
نطفه نگاهت
ابر های عقیم را بارور میکند
و نوزاد عشق تو
از دهانه رود ها
آبی دریا را مینوشد
میبوسمت
تا به گذشته بازگردم
و هستی تو را
میان سال هایی که نبودی
تقسیم کنم
لب هایت
91پیروز زمان پور