تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن
سایه ها رنگ سیاهی
و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها
چون مرد ما را خفتگانند
در آن نوبت
که بند دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم ...
شعر از: نیما یوشیج
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.