غول قشنگ واژه ها ! پلکای آبیت رو کی بست ؟
سنگ کدوم سایه نشین ‚ شیشه ی عمرت رو شکست ؟
از کی بپرسم اسم او قاتل سرسپرده رو
وقتی نشسته رو
به روم این شب تیر کمون به دست
اما تو زنده یی عزیز ! تو هر صدا تو هر نفس
تو دل هر کبوتری ‚ وقت شکستن قفس
پنجره های بسته مون وا میشه با ترانه ها
برای بیداری ما یه شعر کوتاه تو بس
رفتن تو اومدنه به شهر جاودانگی
رمز طلوع تازه یی ‚ تو این ظلام خانگی
اسم
تو جرمه نازنین ! تو این شبای خط خطی
صدای تو یهحادثه س یه اتفاق قیمتی
شب داره پوس می ندازه باز ‚ اما ما گول نمی خوریم
هنوز دارن زار می زنن او پریای پاپتی
برای خندشون سایه م رو آتیش می زنم
این قرق با مشعل سرخ ترانه می شکنم
عکس تو رو قاب می گیرم رو آسمون
قصه مون
به شب بگو از این به بعد یاغی بی حیا منم
رفتن تو اومدنه به شهر جاودانگی
رمز طلوع تازه یی تو این ظلام خانگی
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.