ـعشقـ منـ ...

ـعشقـ منـ ...

سلام!
خوش آمدید!
من چیزی نیستم که در مورد خودم بگم!!!
هر چی که هستم از خدا دارم! :)

.............................................................
عاغا
جون من نظر بزارین!!!!!


۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکتر علی شریعتی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نیایش

خدایا ،

آتش مقدس « شک » را

آن چنان در من بیفروز

تا همه « یقین » هایی را که در من نقش کرده اند ، بسوزد.

و آن گاه از پس توده ی این خاکستر ،

لبخند مهراوه بر لب های یقینی ،

شسته از هر غبار طلوع کند.



دکتر شریعتی


  • ۰
  • ۰

 

چه آتشی !

اگر آب اقیانوس های عالم را بر آن می ریختند ،

زبانه هایش آرام نمی گرفت.

خیلی پیش رفتم …

خیلی …

مرگ و قدرت ،

شانه به شانه ام می آمدند




دکتر علی شریعتی

  • ۱
  • ۰

 


نه مرد بازگشتم

اما بازگشتم ،

به بیراهه هم نرفتم

که من نه مرد بازگشتم !

استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن

دین من است

دینی که پیروانش بسیار کم اند.

مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب





دکتر علی شریعتی

  • ۱
  • ۰

برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در ابتدای کمال؛

بنگر چگونه می افتی...




دکتر علی شریعتی

  • ۱
  • ۰

فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود :

فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی




dr. Ali SHariaati

  • ۱
  • ۰

اگر دروغ رنگ داشت ؛ هر روز شاید

ده ها رنگین کمان ، در دهان ما نطفه می بست

و بیرنگی ، کمیاب ترین چیزها بود ! 







دکتر علی شریعتی
  • ۰
  • ۰



در زیر این آسمان می بینم که

عین القضاة در سمت راستم و ابوالعلا در سمت چپم ایستاده اند

و ما سه تن ، بی آن که با هم باشیم ،

با هم تنهاییم .

و زمان ، ما سه هم زبان را نیز

یک در حصار قرنی جدا

زندانی کرده است !





دکتر علی شریعتی

  • ۱
  • ۰


 
پر بودم و سیر بودم و سیراب
ولذتم تنها اینکه ...
آری کارم سخت است و دردم سخت تر
و از هرچه شیرینی و شادی و بازی است محروم
اما ...
این بس که میفهمم !
خوب است .... خوب
احمق نیستم .



دکتر علی شریعتی
  • ۰
  • ۰

گفت از من زیبا تر....

به شمع گفتم عشق چیست؟ 

گفت از من سوزنده تر...

به عشق گفتم آخر تو چیستی؟ 

گفت نگاهی بیش نیستم


دکتر علی شریعتی
  • ۰
  • ۰

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه‌گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت؟

ولی بسیار مشتاقم،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی،

دَم گرم ِخوشش را بر گلویم سخت بفشارد،

و خواب ِخفتگان خفته را آشفته تر سازد.

بدینسان بشکند در من،

سکوت مرگبارم را...



"دکتر علی شریعتی"